چیزهایی که درباره نسل هزاره نمیدانید!
افراد ۱۸ تا ۳۴ ساله در موقعیت ویژهای قرار دارند. معمولاً از نگاه سنتی، بهعنوان موجودی لوس شناخته میشوند که نمیتوان با آنها بهدرستی رفتار کرد. همچنین نسل هزاره جدید که بهعنوان نسل Y نیز شناخته میشوند، مورد تمسخر قرار گرفتهاند چون قدرت باقی ماندن در یک شغل را ندارند. با این حال، از لحاظ فنی، نسل هزاره جدید، بسیار پیچیدهتر از آن چیزی است که گروههای رسانهای در مورد آنها میگویند. بیایید نگاهی به بعضی از شایعترین تصورات نادرست درباره کارمندان دهه ۶۰ و ۷۰ بیندازیم و اینکه چرا این تصورات نادرست تصویر کاملی از دنیای واقعی را ترسیم نمیکنند.
آرام باشید
اول، اجازه دهید خصوصیتی به اسم «اضطراب نسل هزاره» را بررسی کنیم که رسانهها در بین نسلهای مسنتر رواج دادند. شگفتانگیز است که چگونه رسانهها میتوانند یک هنجار فرهنگی بسازند – همهچیز از حلقههای عروسی الماس گرفته تا استخرهای شنا در حیاط پشتی. (شما باید نمایی از نقشه گوگل را بالای محلهای در لسآنجلس ببینید – با اینکه مردم تنها ۲۰ دقیقه تا ساحل فاصله دارند، باز هم برای نصب استخرهای شنا پول میدهند)
هیچکس این چیزها را نمیخواهد تا اینکه روزنامه یا مجلهای به آنها بگوید که باید این کار را بکنند.
بهطور مشابه، هیچکس تا کنون به نسل Y اینگونه نگاه نکرده است تا زمانی که رسانهها (اخبار، مجله، وبلاگها و تلویزیون) شروع به ایجاد این واقعیت دروغین کردند.
به چه کسی دهه شصتی یا هفتادی میگویید؟
اصطلاح «مشخصات تعیینکننده» یک نسل، کاملاً ساختگی است. اول از همه، افراد بیشتری در نسل Y در مقایسه با هر نسل دیگر وجود دارند. حتی نسل بیبی بومرها (افرادی که در دوره انفجار جمعیت پس از جنگ جهانی دوم، یعنی در حدفاصل سالهای ۱۹۴۶ و ۱۹۶۴ متولد شدهاند) نیز تا این حد زیاد نبودند.
دوم اینکه، هر نسلی ویژگیها و کلیشههای خودش را دارد تا حدی بر اساس فنآوری در دسترس آنها و تا حدی بر اساس عدم اعتماد و سوءظن آشکاری که نسل پدر و مادرشان نسبت به آنها دارند.
در دهه ۱۹۶۰ نسل بیبی بومرها، نسلی جوان و وحشی بودند که به هر قیمتی حاضر به انجام اعتراضات سرتاسری بودند. نسل X سرکش و عبوس بود و به نظر میرسید که برای رسیدگی به هر اتفاقی که از نظر سیاسی یا اقتصادی اتفاق میافتد، بسیار پوچگرا است.
آیا این قضاوتها درست بود؟ گاهی؛ اما قطعاً نه همیشه.
جوانان تأثیرپذیر هستند و رفتاری مشابه با همسالان خود دارند. نه به این خاطر که آنها لزوماً با جو فکری نسلشان شناسایی میشوند، بلکه به این دلیل که آنها جوان هستند و آنها واقعاً یک طرح کلی برای زندگی خود ندارند. بهطور معمول، مردم با چنین رفتاری رشد میکنند و قطعاً نسل هزاره جدید در حال انجام این کار هستند.
نسل هزاره چه کسانی هستند؟
هنگامیکه اغلب مردم کلمه «نسل هزاره» را میشنوند، یک میلیون ایده به ذهنشان خطور میکند. ایدههای مربوط به نسلی از جوانان که در حال حاضر بخش عمدهای از روابط انسانی موجود در سازمانها در سراسر جهان هستند، بهطوری که افرادی با سن و سال بالاتر و با مدارک کارشناسی ارشد برای فهمیدن این موضوع تلاش میکنند که دقیقاً، این نسل از کارمندان جوان چه میخواهند و چه هستند.
این مسئله ما را به این سؤال میرساند که «دقیقاً یک جوان از نسل هزاره کیست؟». به نظر نمیرسد که هیچکس با این موافق باشد که نسل هزاره، تنها به معنی یک محدوده سنی ساده باشد که قبلاً به آن اشاره کردیم؛ اما برای برخی از متخصصان، نسل هزاره، نسل جدیدی هستند که با مفهومی بیش از یک سن و سال ساده تعریف میشوند.
آنها بهراحتی دنیای دیجیتال را هدایت میکنند. این میتواند شامل همهکسانی باشد که در رنج ۶ تا ۳۰ ساله قرار دارند. البته، مشکلاتی در این تعریف وجود دارد که آن را بررسی میکنیم.
مدیریت انتظارات دو طرفه
تعریف نسل هزاره چندین بار تغییر کرده است و ارزش ندارد که به آن پرداخته شود. آنچه مهم است، این است که افراد در محل کار انتظاراتی از کارمندان جوان دارند که میتوانند به روحیه، بازده و کیفیت کار آسیب برسانند. البته، کارمندان جوان نیز انتظاراتی از کارفرمایان خود دارند که یک مفهوم نسبتاً جدید در محل کار است. این میتواند برای یک کارفرما ترسناک باشد که ناگهان مجبور شود با گروهی از کارمندانی سروکار داشته باشد که انتظار چیزهایی مانند انعطافپذیری و آزادی در شغل را دارند که نسلهای پیشین بهسادگی از آنها عبور میکردند، ساکت بودند و هر کاری را انجام میدادند و حتی مهم نبود که چقدر کارشان ناخوشایند است.
انتظارات نسل دیجیتال
همانطور که پیشتر اشاره کردیم، رسانهها بیش از حد، انتظارات دیگران از نسل هزاره جدید را شکل دادهاند. همچنین آنها انتظارات نسل هزاره جدید از خودشان را نیز شکل دادهاند. با این حال افراد همانطور که تمایل دارند، عمل میکنند برخلاف آنچه به آنها گفته میشود و برخلاف انتظاراتی که دیگران از آنها دارند زندگی میکنند یا شکست میخورند.
اما عوامل دیگری هم در این بازی وجود دارند. در وهله اول در مورد اینکه چگونه کارمندان جوان شروع به تغییر اولویتهای خود کردهاند؛ از بهسادگی دنبال کردن گامهای والدین خود تا داشتن یک زندگی کاملتر و غنیتری که پر از تجربیات گوناگون است.
کار کردن در یک شرکت تا سن بازنشستگی؟ همیشه تحت فرمان رئیس مستبدتان باشید و هرگز انتظار نداشته باشید که ایدهها و یا سهمی از خودتان داشته باشید؟ پس از مرگ، اقساط وام دانشجویی خود را برای فرزندان و نوادگان خود به ارث بگذارید؟
بیشتر و بیشتر، این ایدهها کمتر جذاب به نظر میرسند، بهخصوص که اقتصاد جهان در حال گذر از تغییرات چشمگیر است. در طی چند سال گذشته، هیچ کشوری نتوانسته است از رکود وحشیانه دوری کند و نتایج حاصله، سؤالات بسیاری را برای مردم در مورد شیوههایی که در گذشته والدین و پدربزرگ و مادربزرگشان کار میکردند، باقی گذاشته است.
پایان تفکر گروهی
بهطور خلاصه، جوانان گزینههای لازم را میخواهند.
توانایی انجام هر مجموعه مهارتی و تبدیل آن به درآمد، بر اساس شرایط خودشان، برای جوانان جذاب است. نسل والدین آنها در مشاغل بدون آینده کار میکردند. نسل هزاره جدید میخواهند که گزینههایی که دارند، آینده بهتری داشته باشند.
این مسئله زمانی مطرح میشود که کارفرمایان مسنتر به این نتیجه میرسند که کارمندان جوان لوس هستند و یا بیش از اندازه مطالبه گر هستند و مقرراتی را وضع میکنند تا بتوانند از قوانین فرار کنند؛ اما خبر خوب این است که رسانهها تقریباً بهاندازه سابق فراگیر نیستند. کانالهای خبری متنوع شدهاند و طرز فکر گروهی در حال انقراض است.